۱۳۸۳/۹/۲۱

چند هایکو




دیروز با مریمی رفتیم کتابفروشی هاشمی و چند کتاب گرفتم از جمله کتاب "آوای جهیدن غوک" که مجموعه ای از شعرهای ژاپنی است و زویا پیرزاد - از روی ترجمه ی انگلیسی - به فارسی برگردانده است. پیرزاد را که لابد می شناسید با رمان زیبای "چراغ ها را من ..." و رمان "عادت می کنیم" که همین چند ماه پیش درآمد. ظاهرا توی ایران هم عده ای هایکو گفته اند از جمله عباس کیارستمی که عزیزُم است. عده ای از هایکوهایی که من خیلی پسندیدم، اینها هستند:


گلی به زمین افتاده
به شاخه بازگشت:
وه! یک پروانه!


این هایکو و این یکی که پایین می نویسم، زیباترین هایکوهایی هستند که توی عمرم شنیده ام:


برکه یی کهن –
آوای جهیدن غوکی در آب.


کنار جاده،
آنجا که می جوشد چشمه های روشن،
در سایه ی بیدها گفتم: "لختی چند" و
نرفته ام هنوز


باور می کنید که شاعر این هایکو مدتی محافظ امپراتور بوده است! این یکی هم از همین شاعر است:


نمی پذیرم حقیقت، حقیقت است
چگونه بپذیرم رویا، رویاست.


هر چند پنهانش می کنم،
عشق در چهره ام نمایان است؛
چنان عیان که محبوبم می پرسد:
- به چیزی فکر می کنی؟


نمی دانم به چه می اندیشند آدمیانِ زادگاهم
می دانم اما گلهای آنجا هنوز
همان عطر همیشگی را دارند.


این هم شعری از یکی از امپراتوران ژاپن:


بیرون که شدم به دشتهای بهاری
تا جوانه های سبز بچینم برایت،
بر آستینم برف نشست.


این شعر هم از معروفترین اشعار ژاپنی است:


به ماه که می نگرم
تابان بر هزاران هزار کوره راه درد،
می بینم تنها من نیستم گرفتار خزان.


چه درمانده قلب من!
وسوسه می کرد اگر جویبار،
جسمم چون نی، جدای از ریشه،
غوطه ور می رفت با او.


با نگاهش از دلِ آیینه
باز می داردم از رفتن
پیرمردی بیگانه.


در کوه های خزان زده
فرو می ریزند برگهای رنگین
اگر می توانستم از ریختن بازشان دارم
او را هنوز می توانستم دید.


(سطر سوم این شعر را کمی تغییر داده ام؛ اصلش این بود: اگر توانم بود بازدارمشان از ریختن)


قابل توجه علاقمندان به نقد فرویدی (با توجه به اینکه شاعر این هیاکو یک زن است):


به خواب شمشیری آخته دیدم بر تنم.
- تعبیر چیست؟
- بزودی خواهمت دید.


با خود لبخند نزن
چون کوهی سبز
با ابری از کنارش بناز در گذر،
مردم خواهند دانست به هم عاشقیم.


چون شبنم مرواریدگون
بر چمن سبز باغ،
من هم دیگر نخواهم بود
در سایه های شامگاه.



۲ نظر:

جواد حيدري گفت...

kheili ghashang bood naser

آلما گفت...

این هایکوی اولتو از وقتی بچه بودم بابام می خوند ولی اینجوری:
گلبرگ به خاک افتاده
برخاست و بر شاخه نشست
آه این یک پروانه بود