۱۳۸۳/۱۰/۱۱

رد پاي ادبيات پست مدرن (4): خواب ها



ببینید می توانید تشخیص دهید که کدام یک از این دو خواب واقعی ست و کدام تقلبی؟

خواب 1: شب است. گوشه اي از خانه يتان گنجي يافته اي. ولي عده اي آمده اند تا گنج ات را مصادره كنند. تو از توي دهليزهاي باريك و تاريك مي دوي. از خانه كه خارج مي شوي گنج ات را به همراه نداري ولي برايت انگار كه مهم نيست. مي روي تا به رودخانه اي برسي. رودخانه اسم اش اترك است. از رودخانه كه مي خواهي رد شوي روز است. شنا مي كني تا به آن سوي رودخانه برسي. از آن طرف، رودخانه به اندازه ي قبلي عريض نيست. ساختمان نيمه كاره ي چند طبقه اي درست كمي بالاتر از شيبي كه به رودخانه ختم مي شود، وجود دارد كه انگار مال توست. همه ي طبقه ها، ديوار طرف رودخانه يشان خالي ست، يعني ساخته نشده است. انگار جاي پنجره هاي بزرگي ست كه قرار است آنجا نصب كنند. وارد ساختمان مي شوي و از پله ها بالا مي روي. از پله ها كه رد مي شوي توي يكي از طبقه ها رو به طرف رودخانه ي قبلي مبلي گذاشته اند؛ درست جايي كه قرار است پنجره شود. بيرون را كه نگاه مي كني يك خيابان شلوغ مي بيني و اتاقك هايي تله كابين مانند كه روي سيم هايي كه بين ساختماني كه توي آن نشسته اي و ساختماني آن سوي خيابان كشيده شده در حال رفت و آمدند. روي كاناپه ي قرمز مي نشيني.
خواب 2: در جزيره اي زندگي مي كني با چند نفر، از جمله عمويت. از خانه بيرون مي آيي. جزيره كوچك است. همان قدي كه معمولاً توي كاريكاتورها نشان مي دهند. دريا انگار دارد جزيره را در خود فرو مي برد. دريا ظاهراً نفتي شده و نه فقط رويش؛ احساس مي كني در عمق اش هم آلوده به نفت است. دريا در دوردست به رنگ بنفش است؛ بنفشي كه گاهي با نارنجي هم قاطي مي شود. مي گويي كه بايد كلكي، قايقي بسازيد و از جزيره فرار كنيد. همينكه اين مساله به ذهنت مي رسد و بيان اش مي كني، انگار سرحال تر مي شوي. ورجه وورجه مي كني. شايد از اينكه مشغوليتي پيدا كرده اي، اينقدر خوشحال شده اي.
توي خانه به دنبال در مي گردي كه از آن براي ساختن كلك استفاده كني. عمويت از سر كار بر مي گردد؛ كار ساختماني. سر رو رويش آلوده به گچ و سيمان است. انگار خسته است و ظاهراً بايد استراحت كند. از پيشنهادت استقبالي نمي كند. انگار بايد برود نمازش را بخواند و بعد بخوابد.

در كتاب ادبيات "پست مدرن" چندين جا كافكا به عنوان يكي از پيشگامان ادبيات پست مدرن ياد شده است. بسياري از داستان هاي كافكا به نظر روياهايي هستند كه نويسنده آنها را در خواب ديده است. اين ويژگي در دو رمان محاكمه و آمريكا كاملاً مشهود است. در رمان اخير فصلِ خانه ي ييلاقي نزديك نيويورك، قسمتي از فصل هتل اكسيدنتال كه به توصيف خوابگاهي كه كارل و ساير خدمتكاران پسرِ هتل در آن استراحت مي كنند، فصل پناهگاه و فصل زيباي تئاتر از اين لحاظ مثال زدني ست. پس روياها نيز قالبي دارند كه مشابهتي با داستان هاي پست مدرن دارد.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام بار دوم است که این مطلب را می خوانم اولی خیلی قبل تر بود و تا خواندم حس کردم یکی شان خواب نیست نه اینکه مطمئن باشم دیگری هست. حالا که دوباره آمدم و دیدم کامنت نداری جگرم آتش گرفت . یادم نبود کدام یکی خواب نبود حوصله نداشتم اما باز خواندمشان . به نظرم داری ماهر می شوی در معیارهای خواب نویسی اما هیچ وقت نباید انتظار داشت خواننده این را بفهمد چون تو در بیداری اینها را می نویسی . با این حال به دومی نمی آید که خواب باشد.

ناشناس گفت...

salam, hamishe in matlab ro mididam vali migoftam bashe bad mikhoonamesh, choon delam mikhast sare halo forsate monaseb bekhoonamesh!!! Alan nesfe shabe, darsam tamoom shode va donbale ye mozooe jaleb vaseye fekr kardan migashtam..... Dovomi be khab shabih nist vali avali ham mesle ye khabe edit shodast!!! Jaleb boodan va khosh halam ke sabr kardam va sare forsate monaseb khoondamesh!!!

Naser گفت...

سلام
ممنون که خوندین
اولی جعلی بود و دومی خواب بود.
فکر کنم حق با مهدی که من نباید انتظار داشته باشم که کسی متوجه این قضیه بشه.

dori گفت...

این اولین باریکه این و میخونم و نمیدونم چرا اولی برام خیلی شبیه خواب نبود. اخه میدونی من از اون خوابهاییکه باید توش بدووم خیلی دیدم و هیچوقت تو هیچکدومش به جایی نرسیدم فقط و فقط دویدم و آخر سرهم خسته بیدار شدم براهمین اونجایی که نوشتی یک مبل بوده که نشستی اصلا به تجربیات من نخوند. به هر حال لذت بردم.مرسی